Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-05-06@18:46:30 GMT

راحت گریه می‌کرد و راحت می‌خندید

تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۹۷۶۹۲۸

راحت گریه می‌کرد و راحت می‌خندید

آشنایی‌شان به بهمن 83 برمی‌گردد. در زمستان پربرفی که جرأت کرده بود سراغ بازیگری برود که از نوجوانی آرزوی همکاری با او را داشته. با دومین فیلمش «تهران ساعت هفت صبح» به‌عنوان کارگردان خودش را به شکل جدی به سینما نشان داده بود و همین فیلم امتیازی برایش بود تا شاید جواب بله آقای بازیگر را بگیرد.

عزت‌الله انتظامی پشت تلفن گفته بود «آره، یه چیزایی ازت شنیدم، یه روز بیا خونه ببینم چی می‌گی».

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

امیر شهاب رضویان از همان روز تا اسفند 84 هر چند هفته یک بار راهی قیطریه شده بود تا بالاخره فیلمنامه به تأیید آقای انتظامی برسد. تمام لحظه‌های ساخت «مینای شهر خاموش» از همین رفت و برگشت‌ها تا حضور در بم و کسب سیمرغ بهترین بازیگری و بهترین کارگردانی از بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر برای امیر شهاب رضویان پر از خاطره است. او هم استعداد و شیرینی خاصی در روایت خاطرات دارد. لابد امیر شهاب رضویان با نکته‌سنجی به شناخت خوبی از خلق و خوی عزت‌الله انتظامی رسیده که همین فیلم بهانه‌ای می‌شود برای همنشینی و دوستی 14 ساله. به بهانه دومین سالمرگ عزت‌الله انتظامی (26 مردادماه) او در گفت‌وگو با «ایران» بخشی از این خاطرات را مرور کرده است.
فلور خانم، عزت آقا و خانه‌ای که هویت داشت
فلور خانم، عزت‌الله انتظامی و خانه‌شان ترکیبی هماهنگ بود. مجموعه جوایز آقای انتظامی در پذیرایی‌شان قرار داشت و همه اشیاء خانه قدمت داشت. جعبه‌های دستمال کاغذی‌ هم حتی همان جعبه‌های مقوایی کلینکس قبل از انقلاب بود و فقط داخل آن دستمال جدید قرار می‌گرفت. خانه هویت داشت. بانوی این خانه، فلور خانم در تمام این سال‌ها یک زن همراه بود اما در پشت پرده. بازیگری تئاتر را کنار گذاشته بود و زندگی آرامى برای آقای انتظامی ساخته بود. هر وقت به رابطه‌شان نگاه می‌کردم بیش از هر چیزی گذشت و متانت این زن برایم جالب بود. عزت‌الله انتظامی طناز بود و البته در زندگی خانوادگی مهربان و البته مقتدر به قاعده مردان قدیم. اما از همه این‌ها مهمتر اینکه معقول زندگی کرده بود. بموقع ازدواج کرده بود. به‌موقع بچه‌دار شده بود و حاصلش هم بچه‌های خوبی بودند. آقا مجید، آقا شهاب، آقا رامین که هر سه آدم‌های موفقی هستند. در یک کلام او، نمونه آدمی بود که معقول و درست زندگی کرده بود. از عزت‌الله انتظامی خیلی‌ها گفته‌اند و بسیار گفته‌اند. اما در این سال‌ها و دو سالی که از درگذشت او می‌گذرد کمتر کسی از فلورخانم گفته و خودش هم در این سال‌ها اهل گفت‌وگو نبوده. به همین خاطر دوست داشتم حرف‌هایم را با ادای احترام به زنی آغاز کنم که فضای امن مناسب کار را برای آقای انتظامی ایجاد کرد. نباید از تأثیرگذاری حضور ایشان غافل شد، عمرشان طولانی باد.
هر جا لازم بود خودش را خرج می‌کرد
از بهمن 83 به بعد که طی پروژه «مینای شهر خاموش» با آقای انتظامی آشنا شدم، در همه این سال‌ها برای هر کار عام‌المنفعه‌ای که از او کمک خواستم نه نگفت. ماجرای مصطفی کرمی فیلمبردار جوانی که هنگام کار دچار برق‌گرفتگی شده بود و هر دو دستش را از مچ قطع کرده بودند را برایش تعریف کردم. گفت بریم ببینیمش. بعد از ملاقات بلافاصله با یکی دو نهاد تماس گرفت و سعی کرد تا دست مصنوعی قابل استفاده‌ برایش تأمین شود. در مورد اصغر شاهوردی صدابردار قدیمی سینمای ایران هم که به‌دلیل سانحه رانندگی در یک فیلم، قطع نخاع شده بود هم به همین شکل عمل کرد. حتی اگر کاری از دستش بر نمی‌آمد، حداقل به دیدار همکار یا فرد آسیب دیده می‌رفت. او بدون اینکه بخواهد محبوب یا مشهور شود، هم محبوب بود و هم مشهور. هر جا که لازم بود خودش را خرج کند، خرج می‌کرد. تلخ‌ترین خاطره اما ماجرای بهنود شجاعی است. حوالی خرداد 87 بود که در یکی از روزنامه‌ها نامه غم‌انگیز از یک جوان در آستانه اعدام چاپ شد. صبح فردا قرار بود اعدام شود. با آقای انتظامی تماس گرفتم و شرح ماجرا را گفتم. بغض کرد و گفت فردا پنج صبح اینجا باش با هم برویم اوین، شاید قبل از اعدام رضایت خانواده مقتول را بگیریم. خبر رسید حکم اعدام به تعویق افتاده است. چند شب بعد به اتفاق کیومرث پوراحمد، پرویز پرستویی و آقای انتظامی به خانه یکی از اقوام مقتول رفتیم. آقای انتظامی آنقدر با احساس، پدرانه و شاعرانه از رابطه پدر و فرزندی تعریف کرد که در نهایت مادر و پدر مقتول به گذشت رضایت دادند. آقای انتظامی اما تمام مسیر برگشت از ده ونک تا قیطریه را داخل ماشین گریه کرد. بدون اینکه احساسش را پنهان کند، خالصانه‌ترین نقش‌اش را به‌عنوان یک انسان بازی می‌کرد. فردای آن روز هم که تماس گرفتم همچنان احوالش منقلب بود. از این اتفاق خیلی خوشحال بود اگر چه متأسفانه با فضاسازی رسانه‌ها مشکلاتی برای خانواده مقتول پیش آمد که یکباره از بخشش انصراف دادند و صبح یک چهارشنبه پاییزی با لگد به چهارپایه دار زدند.
درست تشخیص می‌داد که کجا باید هزینه کند
خرداد 85 فیلمبرداری بخش بم «مینای شهر خاموش» تمام شد. پسر عمویم سعید که هم مدیر تولید و هم مجری طرح بود در بم خواسته بود قسط دستمزد آقای انتظامی را پرداخت کند. گفته بود «لازم ندارم. دستتان خالی است. تهران که برگشتید پول من را هم می‌دهید.» از بم که برگشتیم پول من برای ادامه فیلمبرداری تمام شد. دو سه روزی به بچه‌ها استراحت دادم. نگفتم پول کم آوردیم. خودش تماس گرفت و پرسید امیرشهاب چرا شروع نمی‌کنی. گفتم آقای انتظامی واقعیت این است که پول ندارم، منتظرم جورش کنم. گفت چقدر می‌خواهی. گفتم بیست میلیون تومان که بخش تهران را تمام کنیم. پرسید رئیس فارابی کیست. گفتم آقای علیرضا رضاداد. گفت یک وقت ازش بگیر. زنگ زدم و منشی آقای رضاداد به حرمت آقای انتظامی برای فردای همان روز وقت گذاشت. رفتیم دیدن آقای رضاداد. ایشان هم خیلی محبت کرد. هیچ وقت ندیدم مدیری با آقای انتظامی خارج از ادب و احترام صحبت کند. گفت چه خبر. انتظامی گفت که سر فیلم امیر شهابم. گفت: چه خوب. انتظامی ادامه داد: آقای رضاداد فیلم خوبی میشه. گفت: خداروشکر انشالله می‌بینیم. بعد از چند دقیقه جویا شد که: خب آقای انتظامی چه امری داشتین؟ گفت: این امیرشهاب، پولش تموم شده، بیست تومن بهش بده. رضاداد هم گفت: چشم. یک نامه دست‌نویس نوشتم و با دستور آقای رضاداد فردای همان روز پول را گرفتم. انتظامی هر جا که احساس می‌کرد می‌تواند مفید باشد دریغ نمی‌کرد، البته معمولاً هم درست تشخیص می‌داد که کجا باید از خودش خرج کند.
کلافه که بود دم‌پرش نمی‌رفتم
نمی‌توان منکر مهربانی ذاتی‌اش شد اما در عین حال بد‌اخلاق هم می‌شد. گاهی وقت‌ها که به‌شدت کلافه بود، من دَم پَرَش نمی‌رفتم. هر جایی که فکر می‌کرد غلط است بی‌تعارف می‌گفت. اگر می‌دید کاری با اصولش نمی‌خواند کلافه می‌شد و اعتراض هم می‌کرد. من نصف سن او را داشتم و طبیعی بود که با شک سر فیلم «مینای شهر خاموش» آمده است. ابتدای فیلمبرداری حدود پانزده بیست روز سخت داشتیم. سختگیری زیادی ‌کرد. باید هر پلان را برایش اثبات می‌کردم. یکی از سخت‌ترین صحنه‌ها، سکانس دکور تونل قنات بود. به نظرش چندان جذاب نمی‌آمد اما فردای همان شب که عکس‌های دیجیتال آن روز را روی کامپیوتر دستی‌اش ریختم صدایم کرد و گفت: امیرشهاب فضای خوبی شده. گفتم: بله. گفت: فیلم خوبی میشه. گفتم: احتمالاً بشه. گفت: اذیتت کردم. گفتم: نه آقا شما بازیگری باید وسواس خودت را داشته باشی و من هم به‌عنوان کارگردان وسواس خودم را.
ایمیل زدن را یاد گرفت و لپ تاپ خرید
جالب است بدانید که انتظامی ۸۲ساله یک دستگاه «لپ‌تاپ» داشت. ماجرای خرید لپ‌تاپ هم به دو سال قبل از ساخت فیلم بر می‌‌گشت. روی فیلمنامه که کار می‌کردیم من با لپ‌تاپ‌ام به خانه‌شان می‌رفتم. یک روز از من پرسید، این چه دستگاهی است. توضیح دادم که با آن ایمیل می‌زنم، عکس‌هایم را ذخیره می‌کنم و... همان روز برایش یک ایمیل ساختیم به آدرس entezami303@yahoo.com. به‌راحتی ایمیل زدن را یاد گرفت. با هم به پاساژ پایتخت رفتیم و یک لپ تاپ هم خرید. کار با لپ تاپ را یاد گرفته بود، عکس‌ها را برایش ذخیره می‌کردم. هر شب عکس‌ها را می‌دید. وارد اینترنت می‌شد، جست‌وجو می‌کرد، مطلب دانلود می‌کرد. هر روز هم که لپ تاپش را می‌بست دستمال کتان رنگی رویش می‌انداخت. با سلیقه تمام. بعد از دوسال هنوز همان پلاستیکی را که کمپانی روی صفحه کیبورد دوربین و بین مانیتور گذاشته بود سرجایش می‌گذاشت و با لپ تاپش محترمانه رفتار می‌کرد.
پرفورمنس بچه سنگلج در کاخ یونسکو
دلیل اینکه انتظامی، انتظامی شد و با هم نسلانش در جایگاهی ایستاد که برای نسل‌های بعدی دست نیافتنی به نظر می‌رسد، عشق به کار بود. بدون پول و دستمزد در تئاترهای متنوع کار کردند و همه پای کارشان ایستادند. تئاتر و بازیگری برایشان مهم بود. جدیت داشتند. آقای انتظامی هیچ وقت سر صحنه بازی بداهه کار نمی‌کرد. هر پلان برایش مهم بود. قبل از هر پلان می‌گفت «امیرشهاب تو رو به هر کی دوست‌داری فیلمت خوب بشه‌ها». یا اینکه دعا می‌کرد «خدایا خودت درستش کن، خوب بشه» مطمئن بودم هر بخش را 10 تا 20 بار مقابل آینه بازی کرده. قرار بود مراسم بزرگداشتش در سالن یونسکو در پاریس برگزار شود. متن زیبایی در مورد سابقه کاریش نوشته بود با عنوان «من عزتم بچه سنگلج». یک پرفورمنس که قرار بود در سالن یونسکو اجرا کند. دائم تمرین می‌کرد. بالغ بر 10 بار فقط این صحنه را من ضبط کردم. متن را مرتب می‌خواند، روی تمام کلمات، تأکیدهایش، مکث‌ها، سکون‌ها و پایین و بالا بردن صدایش، راه رفتن و ایستادن و خیره شدن‌هایش تمرین می‌کرد. نگاه این گونه به کار می‌شود رمز ماندگاریت. هیچ‌وقت او را سر صحنه با موبایل ندیدم. گوشی همراهش خاموش بود. سر فیلم در خدمت فیلم بود. فقط روزی یک بار با فلور خانم صحبت می‌کرد.
راحت گریه می‌کرد و راحت می‌خندید
در عین اینکه یک وقت‌هایی جدی بود و آدم‌ها از او فاصله می‌گرفتند اما وجوه کودکانه وجودش او را شیرین می‌کرد. در بم هر آدم یک تراژدی داشت. هر کس خاطره‌اش از زلزله را که تعریف می‌کرد، او بغض می‌کرد و اشکش جاری می‌شد. هیچ وقت گریه‌اش را پنهان نمی‌کرد. به رسم مردان قدیم که دستمال پارچه‌ای در جیب می‌گذارند، دستمالش را در می‌آورد و گوشه چشمش را پاک می‌کرد. راحت گریه می‌کرد و راحت می‌خندید. طنز و روحیه شوخی داشت. آنقدر بزرگ بود که کسی نمی‌توانست بر او خرده بگیرد.
بیضایی و سمندریان گفتند سر کلاس نیا
زندگی آدمی مثل عزت‌الله انتظامی می‌تواند سرمشق نسل جوان باشد. نشان می‌دهد که با جیب خالی هم می‌توانی بزرگ شوی. همت آدم به مراتب از امکانات والاتر و تأثیرگذارتر است. انتظامی برای تحصیل که به آلمان می‌رود، هیچ پشتوانه مالی نداشته است. روزها در کارگاه صنعتی کار می‌کرده و شب‌ها درس هنر می‌خوانده. در چهل و چند سالگی با وجود اینکه بازیگر شناخته شده‌ای است به دانشگاه هنرهای زیبا می‌رود، بهرام بیضایی و حمید سمندریان که مدرس دانشگاه بوده‌اند با احترام از او می‌خواهند سر کلاس نیاید اما او کلاس‌هایش را ترک نمی‌کند و با نمره بسیار خوب پایان‌نامه‌اش را دریافت می‌کند. زندگینامه او را بخوانید. پر از قصه‌های زیباست.


 

منبع: ایران آنلاین

کلیدواژه: عزت الله انتظامی مینای شهر خاموش آقای انتظامی سال ها امیر شهاب تماس گرفت همان روز هیچ وقت لپ تاپ عکس ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۹۷۶۹۲۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آمار باورنکردنی: با صلاح خیال‌تان راحت باشد!

به گزارش "ورزش سه"، لیورپول روز گذشته در چهارچوب رقابت‌های هفته سی و ششم لیگ برتر انگلیس روبروی تاتنهام به میدان رفت و در یک بازی جذاب و تماشایی توانست با نتیجه 2-4 برابر این تیم به پیروزی برسد و سه امتیاز مهم را از آن خود کند.

با وجود نتایج نه چندان خوب در چند هفته اخیر، به نظر می‌رسد که لیورپول هنوز هم به کسب عنوان قهرمانی لیگ برتر در این فصل امیدوار است و کسب پیروزی برابر تاتنهام باعث شد که همچنان در جمع مدعیان حضور داشته باشد. تیم یورگن کلوپ به رهبری محمد صلاح توانست به امتیاز ۷۸ برسد تا امیدش را از دست ندهد.

این بازیکن یکی از جذابیت‌های لیگ برتر انگلیس برای هواداران است چون سال به سال رکوردهای جذابی را به ثبت می‌رساند و نشان داده است که یکی از مهم‌ترین مهره‌ها و اعضای یکی از بزرگ‌ترین تیم‌های حاضر در فوتبال این کشور است.

رهبر تیم ملی مصر در حال حاضر توانسته اسن حداقل ۲۵ گل در شش فصل از هفت فصلی که پیراهن لیورپول را به تن داشته است به ثمر برساند. او در این فصل ۱۸ گل در لیگ برتر، پنج گل در لیگ اروپا، یک گل در جام اتحادیه و یک گل هم در جام حذفی وارد دروازه حریفان کرده است.

یکی دیگر از نقاط قوت صلاح در ارسال پاس گل است که در بازی برابر تاتنهام هم توانست یکی از آنها را برای هاروی الیوت ارسال کند و این بازیکن ۲۱ ساله با یک شوت باورنکردنی و درخشان توانست دروازه حریف را باز کند.

همین پاس گل به صلاح کمک کرد که به اولین بازیکنی در تاریخ رقابت‌های لیگ برتر انگلیس تبدیل شود که توانسته است در سه فصل متوالی آمار تعداد گل بیشتر از ۱۰ و تعداد پاس گل بیشتر از ۱۰ را به ثبت برساند.

علاوه بر این، این پنجمین فصلی است که صلاح در آن توانسته است بیشتر از ۱۰ گل به ثمر برساند و حداقل ۱۰ پاس گل ارسال کند. او پیش از این در فصل‌های 23-2022، 22-2021، 20-2019 و 18-2017 هم آماری مشابه را ثبت کرده بود. نکته جالب ماجرا اینجا است که تنها یک بازیکن پیش از این موفق به ثبت چنین رکوردی در رقابت‌های لیگ برتر انگلیس شده که وین رونی افسانه‌ای بود.

لیورپول در دو بازی باقی مانده از رقابت‌های لیگ برتر انگلیس باید دوشنبه هفته آینده روبروی استون ویلا و میدان برود و یکشنبه هفته بعد از آن به مصاف ولورهمپتون خواهد رفت. آنها باید تحت هر شرایطی در این دیدارها به پیروزی برسند اما در عین حال امیدوار باشند که فولام بتواند در دیدار برابر تیم پپ گواردیولا آنها را همراهی کند و آرسنال هم در بازی مقابل منچستریونایتد امتیاز از دست بدهد.

احتمال کسب عنوان قهرمانی در این فصل برای آنها بسیار پیچیده است اما نکته مثبت در تمامی شرایط این است که آنها می‌توانند در فصل آینده بار دیگر به رقابت‌های لیگ قهرمانان اروپا برگردند. هر چند نباید فراموش کرد که قرارداد صلاح با لیورپول در تابستان سال آینده به پایان خواهد رسید و شاید این آخرین فصل حضور او در آنفیلد بود.

دیگر خبرها

  • ارونوف خیال پرسپولیسی ها را راحت کرد!
  • آمار باورنکردنی: با صلاح خیال‌تان راحت باشد!
  • (عکس) بخندیم یا گریه کنیم؟؛ میوه فروشی که روی گوجه سبز برچسب هندوانه زد
  • می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!
  • نفس راحت پائز: تیم ملی تا دندان مسلح شد
  • اشتوتگارت 3-1 بایرن: خیال رئال راحت باشد!‏
  • مارکو رویس گل زد و تا مرز گریه رفت
  • ابری آسمان و گریه بی‌امان، مشهدالرضا در سوگ صادق آل محمد (ص)
  • از بقیع صدای گریه می‌آید
  • روضه| آزار و اذیت‌هایی که بر امام صادق(ع) روا داشتند+صوت