Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش افکارنیوز،

 عزت‌الله انتظامی دو سال پیش درگذشت. او نخستین بازیگر ایرانی بود که از یک جشنواره بین‌المللی جایزه گرفت. عزت خان پس از حضور در بیش از ۱۲۰ فیلم سینمایی ،‌ سریال و تله‌تئاتر و در سن ۹۴ سالگی درگذشت. او از پرخاطره‌ترین بازیگران ایرانی است.

اخبار چهره ها - خودش درباره روزهای اول اکران فیلم «گاو» گفته است: «یه بعدازظهری که نماز مادرم تموم شد، رفتم بهش گفتم مادر این فیلمی که من بازی کردم، میدونی از این رقص مقص‌ها و آوازها نداره، می‌خوای عصری با بچه‌ها بری فیلم رو ببینی؟ مادرم یه نگاهی بهم کرد، یه مکثی کرد، سری تکون داد و بعد گفت: «مادر، همین یه کارم مونده بود!» پدرم هم هیچی… پدر و مادرم تا زمانی که زنده بودن هیچ فیلمی از من ندیدن.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

»

عزت الله انتظامی  درباره پناه دادن یک زندانی سیاسی معروف در زمان پهلوی این‌گونه تعریف کرده: «روزی دنبال خانه اجاره‌ای می‌گشتم، یک شب حسین خیرخواه مرا صدا کرد و گفت: «داری عقب خانه می‌گردی؟» گفتم: «بله» گفت: «می‌توانی خانه‌ای که اجاره می‌کنی یک اتاقش را آماده کنی و تخت بگذاری برای میهمانی که گاهی می‌آید و می‌رود و بعضی وقت‌ها یکی دو شب در تهران می‌ماند، این میهمان مسافر علاقه‌ای برای رفتن به هتل یا مسافرخانه ندارد.»

در ضمن تاکید کرد «دقت کن، خانه‌ای که می‌خواهی اجاره کنی، بهتر است مشرف به جایی نباشد، چشم‌انداز نداشته باشد، حتی در و پنجره‌های خانه‌های دیگر به طرف خانه تو باز نشود. خلاصه که از دید آدم‌ها دور باشد و حتما جای خلوت و کم رفت و آمدی باشد و حتما در کوچه‌ای فرعی باشد.» من به خیرخواه نگاهی کردم و گفتم: «آقای خیرخواه شما بروید یه همچین جایی با این مشخصات گیر بیارید، زمینش را بخرید، بسازید، من میام ازتون اجاره می‌کنم!» غش‌غش خندید و گفت: «ناراحت نشو، بگرد یه جایی رو پیدا کن این طوری باشه، ضرر نمی‌کنی.» در آن موقع با همسرم و مجید پسر بزرگم زندگی می‌کردیم. مجید پنج یا شش ساله بود. خانه را اجاره کردم. همان بود که خیرخواه می‌خواست. اسباب‌کشی کردیم. خلاصه یک شب در تئاتر سعدی، حسین خیرخواه و حسن خاشع، مرا صدا کردند و گفتند: «امشب، میهمان اصلی که چند وقتی می‌مونه می‌آد.» هر کاری که کردم، اسمش را نگفتند و خیرخواه همانجا گفت: «عزت، لب تر نکنی‌ها! اصلا قید همه چیز و همه کس را بزن حتی قوم و خویش‌ها!» تئاتر که تمام شد، از تئاتر سعدی در خیابان شاه‌آباد تا پل چوبی راهی نبود.

با عجله به سمت خانه به راه افتادم. یک کلید درِخانه هم همیشه در دست میهمان‌ها می‌گشت. به همسرم گفته بودم که اگر من نبودم، در را باز نکند. وارد حیاط که شدم، دیدم چراغ اتاق میهمان روشن است. حقیقتا قلبم شروع به زدن کرد. یک سر به اتاق میهمان رفتم. روی تخت‌خواب دراز کشیده بود. لحظاتی خشکم زد. گلویم خشک شده بود. به تته‌پته افتاده بودم. بلند شد و به طرف من آمد. یکدیگر را  بوسیدیم.

 کم‌کم حال عادی پیدا کردم. عبدالحسین نوشین بود. زندانی فراری... نزد همسرم رفتم، شامی آماده کرده بود. به او گفتم: «این میهمان دیگر از آن میهمان‌های یک شب، دو شبی نیست، تا مدتی پیش ما می‌ماند.» گفت: «کی هست؟ می‌شناسمش؟» گفتم: «نوشین.» خشکش زد. گفت: «کی؟» گفتم: «نوشین چرا می‌ترسی؟» گفت: «این بابا از زندون در رفته، گیر بیفتیم بابامونو در میارن.» آن شب من و همسرم تا صبح خوابمان نمی‌برد. فردای آن روزعازم شدم بروم به طرف اداره. وقتی به خیابان رسیدم، فکر می‌کردم همه به من نگاه می‌کنند.

وحشت سراپایم را گرفته بود. تا پاسبان یا افسری را می‌دیدم، فورا به ویترین مغازه پناه می‌بردم و سرم را گرم می‌کردم. روزها طول کشید تا من بتوانم عادت کنم. نذر می‌کردم. صدقه می‌دادم و... اما کم‌کم حال و احوالم عادی شد، و راحت بگو بخندم را از سر گرفتم و اصلا انگار نه انگار که چه بمب خطرناکی در خانه دارم. یک هفته نگذشته بود که یک شب رمز در زدن را شنیدم. در را باز کردم. یک آقای خیلی شیک با عینک و یک خانم با چادر رنگ روشن، گفتند با آقای عبدالله فردوس کار دارند.

عبدالله فردوس نام مستعار نوشین بود. به اتاق راهنمایی‌شان کردم. خودم به اتاق دیگر رفتم. بعد از مدت زمان کوتاهی فردوس مرا صدا کرد. دکتر کیانوری را کاملا می‌شناختم. ولی آن خانم را به‌جا نیاوردم که معلوم شد، مریم فیروز، همسر کیانوری است. سرنوشت آدم را چه جاهایی که نمی‌برد و چه بلاهایی که سر آدم نمی‌آورد؛ حیرت‌آور است!

من از سال ۱۳۵۴ تا سال ۱۳۶۴ در سریال هزاردستان در نقش «خان مظفر» یعنی عبدالحسین خان فرمانفرما بازی می‌کردم و در سال ۱۳۷۷ در فیلم محاکمه به کارگردانی حسن هدایت نقش عبدالحسین خان فرمانفرما را بازی می‌کردم که در سه سکانس با دختر خان یعنی مریم فیروز بازی داشتم. در آن شب که در منزل خیابان خورشید، مخفی‌گاه فردوس، دکتر کیانوری به اتفاق مریم فیروز در منزل ما بودند، نمی‌دانستم بعد از سالیان دراز، نزدیک به پنجاه سال بعد، باید نقش پدرزن دکتر کیانوری را بازی کنم.»

 

منبع: افکارنيوز

کلیدواژه: جشنواره بین المللی فیلم سینمایی عزت الله انتظامی عزت الله انتظامی بازیگر فقید بازیگر مشهور سینمای ایران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.afkarnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «افکارنيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۹۸۹۶۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماجرای هدیه و نامه شهید زاهدی به رهبر انقلاب چه بود؟

بعد از اولین مرحله‌ای که شهید زاهدی از لبنان بازگشت، در مراسم تودیع هدیه‌ای که به وی داده شده بود، آن را به رهبر معظم انقلاب تقدیم کرد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، خانواده سردار شهید محمدرضا زاهدی نخستین بار نامه شهید زاهدی به فرمانده کل قوا را منتشر کردند.

بعد از اولین مرحله‌ای که شهید زاهدی از لبنان بازگشت، در مراسم تودیع، یک قبضه سلاح مینی یوزی به وی هدیه داده شده بود که ایشان، آن را به رهبر معظم انقلاب تقدیم کرد؛ متن نامه شهید زاهدی بدین شرح است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک امام المسلمین
حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای دامة برکاته
مولای عزیزم سلام علیکم و رحمة الله

بدین‌وسیله خالصانه‌ترین درودها را بر آن جانشین خلف خمینی کبیر (ره)، رهبر فرزانه‌ام می‌فرستم و از خداوند می‌طلبم تا نفس دارم سرباز آن نایب امام عصر (عج) بوده و در این راه چیزی جز شهادت موجب جدایی از آن عزیز نگردد.

اسلحه مینی یوزی که در مراسم تودیع اینجانب … به‌عنوان هدیه از طرف مسئول… تقدیم بنده شده بود، و آرزو داشتم شخصاً شرفیاب شده، تقدیم نمایم اما همیشه در این مدت با خود حدیث نفس داشتم و به خود اجازه ندادم وقت ولی امر مسلمین را از این بابت بگیرم.

لذا این هدیه ناقابل را با خالصانه‌ترین درودها و سلام تقدیم می‌نمایم.
ان‌شاء‌الله تعالی با قبول آن سرباز کوچکتان را بسیار خوشحال خواهید نمود.

تقاضای عاجزانه دارم این حقیر را از دعای خیرتان فراموش نفرمایید.
والسلام

زاهدی
۸۲/۰۱/۲۰»

کد خبر 750539

دیگر خبرها

  • واکنش مطهری به ماجرای دختـر دف‌زن | خانم‌های مجلس به لاک غلیظش معترض بودنـد!
  • دبستان ۶ کلاسه خیرساز مرحوم محب‌الله شاویسی در سنندج افتتاح شد
  • خانه معلم، مدرسه کودکان کار
  • علی مطهری: حاندان مطهری همه به یک گونه فکر می‌کنند
  • ماجرای یک مناسبت جدید و مهم در تقویم عربستان
  • صدایی که چهره خانم معلم را نگران می‌کرد
  • مراسم بزرگداشت مرحوم آیت‌الله صادق رزاقی در کرج برگزار می‌شود
  • ماجرای هدیه و نامه شهید زاهدی به رهبر انقلاب چه بود؟
  • دلایل مظلومیت امام صادق(ع) از زبان آیت‌الله علم‌الهدی
  • روایت مرحوم آیت‌الله نجفی تهرانی از زندگی اش